باولایت تاشهادت

باولایت تاشهادت

جانم فدای رهبر
باولایت تاشهادت

باولایت تاشهادت

جانم فدای رهبر

دلنوشته خودم

هرگاه چشمم به چهره نورانیتان می افتد و هر بار پای حرفهای دلنشین و جسورتان می نشینم، دلم آرام می گیرد و خیالم راحت می شود از اینکه رهبری دارم چنین مقتدر که برای ما آرامش جان و برای دشمن پایان زندگی ست. قدمهای استوارتان شیشه امید دشمن را خرد کرده و سربازانت را لبریز از امید ساخته. 

چه بگویم که نجواهای دلم بسیار است. کدام خوی تان را وصف کنم که زبانم توان بیان عین سرشت زیبای درونتان را داشته باشد. 

چگونه حقم را ادا کنم به پدری که خون دل می خورد اما خم به ابرو نمیاورد که مبادا آب در دل فرزندانش تکان بخورد. 

رهبرم پیرو راهت هستیم. اشاره کنی ما سربازانت جان فدا می کنیم. 

ای بزرگوار مردمت غیرت دارند نمی گذاریم دشمن نگاهی چپ به شما و اسلام داشته باشد. ما فرزندان غیور مردانی هستیم که 8 سال برای حفظ ناموس در مقابل دشمن ایستادند و جان فدا کردند، خون آن بزرگ مردان در رگهایمان جاریست، قطعا نخواهیم گذاشت تلاششان، خونشان، بصیرتشان را خون خوارانی مانند آمریکا پایمال کند. 

خدا را سپاس گذارم که در تقدیر مردم ایران شما را قرار داد. بزرگی که هرطور شده با بصیرت منطقی حاضر نخواهد شد ذره ای از خاک اسلام دست شیاطین و ظالمان افتد. 

سید علی مرتضوی ۹۲/۱۰/۲۳

نظرات 1 + ارسال نظر
ناهید جمعه 9 اسفند 1392 ساعت 20:06 http://efs.abarblog.ir

ممنون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.