باولایت تاشهادت

باولایت تاشهادت

جانم فدای رهبر
باولایت تاشهادت

باولایت تاشهادت

جانم فدای رهبر

آخرین وداع

 

در وقت مرگ ، روی لبش خنده ای شکفت با خون خود نوشت: 

"آخر فتاد مرغ سعادت به دام ما" 

"زد روزگار ، سکه ی عزت به نام ما." 

"مادر" چنان عقاب به بالین او رسید 

"فرزند" را به سینه ی پر مهر خود فشرد 

دستی میان اشک ، به موی پسر کشید 

بر روی "خون گرفته ی" او بوسه ای نهاد 

در موج اشک گفت: 

رویت سپید باد ، "شهادت" مبارکت! 

از ما ببر به شهیدان سلام ما 

با کشتگان بگو: 

با ننگ ظلم ، زیستن ما ، حرام ما 

فرزند پاکزاد 

مغرور و سربلند 

لبخند زد به مادر و در "آخرین وداع" 

با دیدگان سرخ شهادت نگاه کرد 

گفتا که: ای عزیزترین تکیه گاه من! 

بشنو پیام ما: 

ما کشتگان راه خداییم ،غم مدار 

پاینده ایم و این بود آخر کلام ما: 

"هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق" 

"ثبت است بر جریده علم دوام ما"

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.