باولایت تاشهادت

باولایت تاشهادت

جانم فدای رهبر
باولایت تاشهادت

باولایت تاشهادت

جانم فدای رهبر

من هنرمند نیستم...!

عاقبت دل را شکستی انتظارم این نبود

بـا رقیبـانم نشستی انتظارم این نبـود

 

مهربـان! از دست من نامهربانی دیده ای؟

پس چرا از من گسستی؟ انتظارم این نبود

 

کهنه ها در کنج انبار است جای خوابشان

وای از این نـو پـرستی انتظارم این نبـود

 

من که نـامحرم شدم، باشد ولی بـا من بگو:

دست در دستِ که هستی؟ انتظارم این نبود

 

دلشکستن دلشکستن دلشکستن شد هنر!

بـا هنـرمندی شکستی انتظارم این نبـود 

 

حسن ختام: رهبرا من مصطفایی دیگرم فرمان بده...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.